ترنمترنم، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 1 روز سن داره

ترنم بانو ، کودک امروز ، بانوی فردا

.....سفرنامه مرداد 1392 ( قسمت پنجم : ساحل گیسوم و شهر تالش )!!!

ترنم بانوی ١٠ ماهه در مرداد ١٣٩١: یک سال بعد : ترنم بانوی ١ سال و ١٠ ماهه در مرداد ١٣٩٢: ترنم  در حالات مختلف در ساحل گیسوم:   مرحله ی بعد هم که قابل پیش بینی است (به دلیل سقوط ترنم دیگه نتونستم از اون مرحله  عکس بگیرم)  ساعت ١:٣٠ بامداد در کنار دریا( بچه برو بخواب ) ترنم در حال بازی با گاوها در ساحل: ترنم در حال بازی با اردک ها در ساحل: و این هم شروع یک روز زیبا  با لباس محلی: ترنم بانو در حال...
24 شهريور 1392

....دخترم آرزو میکنم برایت!!!!!!!

تـــــــــــــــرنمم !!!! آدم ها آرزوهای خیلی بزرگی دارند توی زندگیشون.... اما مادرها بزرگترین آرزوهاشون رو برای فرزندشون دارند... ترنم مادر آخ که اگر بدونی چه آرزوهای بزرگی دارم برایت... همه وجــودم تویی....هر چه میخواهم برای توست.... مــادر که باشی آرزوهای خودت کم رنگ میشود ... اگه یه روز بهم بگند یه آرزو کن و بگو از خدا چی می خوای...  اول میگــم دختــرم ....و بعدش باز هم میگــم دختــرم .... نمیدونم کدوم یکی از این آرزوهای بزرگ برآورده میشه اما به یه چیزی ایــمان دارم و اون ایـنه که ....  آرزوهای بزرگ من در برابر بزرگی و عظمت خداوند خیلی کوچک است.... ...
17 شهريور 1392

.....روز دختر مبارک(دومین سالگرد تولد قمری ترنم بانو)!!!

دخترم دردانه زیبایم ترنم عزیز تر از جانم پاره ی تنم صدای دلنوازت را... نگاههای معصومانه ات را...... شیطنت های کودکانه ات را..... اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را    همه را دوست دارم می دانی ... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و   با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه   خوب باش و خوب بمان روزت مبارک.............
17 شهريور 1392

.....آدم و انسان!!!غم و شادی!!!!دوست و دشمن!!!

ترنمم بدان و آگاه باش: هر آدمی انسان نیست !!! وقتی آدم‌ها انسان می‌شوند، دیدن دارند! آدم‌ها زندگی می‌کنند…..... انسان‌ها زیبا زندگی می‌کنند! آدم‌ها می‌شنوند… انسان‌ها گوش می‌دهند! آدم‌ها می‌بینند … انسان‌ها عاشقانه نگاه می‌کنند! آدم‌ها در فکر خودشان هستند… انسان‌ها به دیگران هم فکر می‌کنند! آدم‌ها به نفس کشیدن فکر می‌کنند… انسان‌ها به استفاده از هر نفس! آدم‌ها می‌خواهند شاد باشند… انسان‌ها می‌خواهند درست شادی کنند!...
16 شهريور 1392

..سفرنامه مرداد 1392 (قسمت چهارم :شهر زیبای فومن )!!!!

ترنم بانوی 10 ماهه  در مرداد 1391 در کنار المان های شهر فومن:   یک سال بعد: ترنم بانوی 1 سال و 10 ماهه : مقایسه: ادامه دارد.....(سفرنامه شماره 5 ساحل زیبای گیسوم...) پی نوشت: ترنم در 10 ماهگی از مجسمه ها میترسید اما در 22 ماهگی کلی ذوق کرد و سعی میکرد خودش را به شکل مجسمه ها در بیاره... ...
11 شهريور 1392

.....ترنم بانو 23 ماهه شد...شمارش معکوس شروع شد!!!

نمی دانم چرا این روزها اینقدر سریع و تند رد می شوند ...مدام ثانیه شماری را می بینم که تند تند شماره هایش زیاد می شود...گاهی می ترسم.. نه از افزایش سنم که از گذران وحشتناک زندگی و استفاده نکردن هایم...حالا خدا را شکر که با بودن تو حداقل خیلی از روزمرگی هایم کمتر شده...هر روز دنبال کار جدیدی هستی تا یاد بگیری...واین دلبستگیمان را بیشتر می کند...این که همبازی هم هستیم شیرین ترین لذت دنیاست... روزهایم پُر شده از تو...پر از "کلاغ پَر "و "لی لی لی لی حوضک و نون بیار کباب ببر"... و تنها خداست میانمان که می بیند و حس می کند لذت درونم را... از روز اول عاشق این دستان و انگشتان کوچکت بودم ...همان ها که حالا خوب یاد گرفته ای چطور ب...
7 شهريور 1392

.......دلنوشته ای برای ترنمم!!!!

ترنم نازنينم !!! روزهايي توي زندگي هست كه دل آدم از تموم عالم ميگيره و تموم خاطرات بدش جلوي چشماش رژه ميرند... اين روزها توي زندگي همه آدمها پيش مياد... ديروز براي من يكي از همون روزها بود ....... ديروز وقتي با اون چشماي قشنگت با نگراني بهم خيره شده بودي و با سر انگشت هاي كوچولوت قطره هاي اشكم رو پاك ميكردي و میگفتی  " مامان سمیرا چی شده ؟ مامان سمیرا گریه نکن ... مامان سمیرا ببخشید " يكباره تموم غم هام يادم رفت و خدا رو از ته دل به خاطر داشتنت شكر كردم ... دختر گلم ادم ها هرچقدر كه قوي و محكم باشند وقتي كه غمگين هستند به تسكين احتياج دارند... اين تسكين خيلي هم كار بزرگ و سختي نيست .. اينجور مواقع ادم نيازمند همراه...
7 شهريور 1392

.........سفرنامه مرداد 1392 (قسمت سوم: شهر ماسوله )!!!!

ترنم بانو در مرداد 1391 در سن 10 ماهگی در کنار مسجد ماسوله : یک سال بعد : ترنم بانو در مرداد 1392 در سن 1 سال و 10 ماهگی در کنار مسجد ماسوله :(یا به قول خودش خونه خدا)   وقتی ازش میپرسیدم ترنم مامان ماسوله چی داره؟جواب میداد : پله زیاد.... و این هم ترنم بانو و پله زیاد در شهر ماسوله: ترنم 10 ماهه در کنار گلدان های گل شهر ماسوله: یک سال بعد : ترنم 1 سال و 10 ماهه در کنار گلدان های گل شهر ماسوله: ترنم در شهر ماسوله در انتظار غذا : ترنم گلی هر جا میز و صندلی میدید بدون توجه به ساعت سریع می نشست و داد میزد دَخا (دَخا در فرهنگ ...
3 شهريور 1392

سفرنامه مرداد 1392 (قسمت دوم : شهر رودسر )!!!!

ترنم بانو در ساحل شهر رودسر زیر بارون: ترنم در حال چشم چشم ابرو کشیدن: وقتی ترنم بانو از شدت بارندگی پناه میاره زیر آلاچیق و بستنی می خوره: و این هم ترنم بعد از بازی: وقتی بدون برنامه قبلی توی جنگل هوس ماهی کباب کنید و با وجود بارندگی شدید توقف کنید و دست به کار کباب کردن بشید و مجبور بشید با سفره یکبار مصرف برای بچه لباس درست کنید و البته با استقبال شدید بچه از داشتن لباس جدید مواجه بشید: و این هم ترنم بعد از پایان بارندگی و خوردن ماهی : ترنم بانو و اولین تجربه پفک خوردن و کرانچی خوردن : ادامه دارد...(سفرنامه شماره 3 شهر ماسوله) پی نوشت: ...
3 شهريور 1392

....سفرنامه مرداد 1392 ( قسمت اول :شهر لاهیجان)!!!

ترنم بانو در محوطه ی رستوران فجر شهر زیبای لاهیجان: ترنم بانو در تله کابین شهر لاهیجان( یا به قول خودش هلیکوپتر) : و این هم آش خوردن در ایستگاه تله کابین زیر بارون : وقتی ترنم بانو در اتاق هتل از غفلت من سوء استفاده میکنه و پیکاسو میشه: و اینجا هم مجبور میشه به جبران کردن اشتباه و پاک کردن نقاشی ها یا به قول خودش چشم چشم ابرو: و برای به دست آوردن دل ما عروس میشه و ناز میکنه: ادامه دارد...(سفرنامه شماره دو :شهر رودسر) پی نوشت: این روسری سفید که ترنم بهش میگه چادر عروس و علاقه خیلی زیادی بهش داره و همیشه همراهشه روسری مادربزرگ بابای ترنم است .( مامان ...
3 شهريور 1392